۩۞۩ گذرگاه عاشقی ۩۞۩

و خداوند عشق را آفرید...

۩۞۩ گذرگاه عاشقی ۩۞۩

و خداوند عشق را آفرید...

خیانت

 

خیانت

سلام . دلم برات خیلی تنگ شده بود..
پسرک از شادی تو پس خود نمی گنجید... راست میگفت ...خیلی وقت بود که ندیده بودش..دلش واسش یه ذره شده بود..تو چشای سیاهش زل زد همون چشمایی که وقتی
۱۶سال بیشتر نداشت باعث شد تا پسرک عاشق شود و با تهدید و داد و هوارو عربده بالاخره کاری کرد که باهم دوست شدن...
دخترک نگاهی به ساعتش کرد و میون حرفای پسرک پرید و گفت: من دیرم شده زودی باید برم خونه...
همیشه همین جور بوده هر وقت دخترک پسرک را میدید زود باید بر میگشت..
پسرک معطل نکرد و کادویی که برای دخترک خریده بود رو با کلی اشتیاق به دخترک داد...
دخترک بی تفاوت بسته را گرفت و تشکری خشک و خالی کرد...حتی کنجکاویی نکرد داخل بسته رو ببنید...
پسرک خواست سر سخن روباز کند که دخترک گفت : وای دیرم شد..من دیگه برم خداحافظ...
خداحافظی کردند و پسرک در سوک لحظه جدایی ماتم گرفت و رفتن معشوق را نظاره کرد..
***
دخترک هراسان و دل نگران بود...در راه نیم نگاهی به بسته انداخت ...یه خرس عروسکی خوشگل بود.. هوا دیگه داشت کمکم سرد میشد وسرعت ماشین هاییکه رد میشدند ترس دخترک رو از دیر رسیدن بیشتر میکرد..
پسره مثل همیشه
۵ دقیقه تاخیر داشت اما بازم مثل همیشه ریلکس بود...دخترک سلام کرد و پسر پاسخ گفت.
دخترک بی درنگ بسته را به پسر داد و نگاه پر شوقش را به نگاه پسر دوخت.پسر نیم نگاهی به بسته انداخت و گفت: مرسی...بسته را باز کرد و ناگاه چشمش به نامه ای افتاد که عاشق خوش خیال دخترک برای او نوشته بود... لبخندی زد و به روی خود نیاورد...چند دقیقه ای را با هم سپری کردن و باز مثل همیشه خداحافظی و نگاه ملتمس عاشقی که از لحظه ی وداع بیزار است..این بار دخترک عاشق بود و پسره معشوق او..معشوقی که شاید جسم اون سر قرار با 5 دقیقه تاخیر حاضر شده بود ، اما دلش از لحظه اول جای دیگه ای بود...
***
کمی آن طرف تر صدای جیغ لاستیکی دخترک و پسر را متوجه نقطه ای در آن طرف کرد..پسرکی در زیر چرخ های ماشین جان می داد و آخرین نگاهش دوخته شده به معشوقه ای بود که به او خیانت کرده بود...

                                                                                                                        

 

نظرات 14 + ارسال نظر
مرجان سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:12 ب.ظ http://shaghayeghe-vahshi.blogsky.com

سلام دوست جون
مرسی که بهم تبریک گفتی . ولی نگفتی که دوست داری در مورد کدوم کشور برات مطلب بنویسم
منتظر جوابتم
بای بای

عرشیا ( شب ایرانی ) سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:31 ب.ظ http://arshiya-joon.blogfa.com

سلام باز هم به روز شدم خوشحال میشم بهم سر بزنید
راستی بهم خبر ندادین اپ هستین بازم سر میزنم

سایه سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:59 ب.ظ http://sayehetanha.blogsky.com

های عزیز

خیلی قشنگ بود ...
دلم گرفت! بدجوری دلتنگم!

سولماز پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:25 ق.ظ http://www.antianjoman.blogsky.com

سلام دوست گلم
عالی بود
واقعا خیانت بدترین چیزه
امیدوارم که خوب باشی

نفیسه ( امواج دریا) شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:41 ق.ظ http://seawaves.persianblog.com

از خیانت متنفرم ولی خاین جوابشو میگیره حتی اگر با از دست دادن معشوقش باشه ....
بی خبر آپ میکنم- بی خبر آپ میکنی- بهت سر میزنم- بهم سر نمیزنی.قضاوت با خودت.

رویا یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:46 ق.ظ

سلام
مثل همیشه دلنوشته هات منو بفکر وا میداره
و اندوهی که دلم را تا ناکجا اباد این دنیای پوچ میکشونه و تنها حاصلش مثل همیشه دلتنگی و قطرات اشکیه که مهمونای همیشگیشن
مدتهاست به وبلاگت سر نزدم مثل تو، امروز دلم یکهویی هوای دلنوشته هاتو کرد
واقعا زیبا بود
موفق باشی

صبا و پرهام یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:34 ق.ظ http://anymoanyma.blogsky.com

سلام

سلام

صدتا سلام

این چند وقته که ما نبودیم درگیر مهمترین اتفاق زندگیمون بودیم

بدو بیا

بیتا یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:09 ب.ظ http://bita25.blogsky.com

و اما عشق.....
اخرین نگاه .......
چه درد ناک بود حقیقت ما....
من مطمئنم اون عاشق اولی به چیزهایی رسید با عشقش که همه ما عمرمون را باید بگذاریم تا بهش برسیم.....

نفیسه ( امواج دریا) دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:53 ق.ظ http://seawaves.persianblog.com

لینکم کردی - لینکت کردم
بی خبر آپ میکنی - بی خبر آپ میکنم
بهم سر نمیزنی - بهت سر میزنم

نسرین دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:34 ب.ظ http://shaghayeghe.blogsky.com

سلام
نمیدونم چرا یهو دلم هوای بلاگتو کرد . این روزا یه جورای دیگه ایم . می ترسم مفهوم این روزهارو نفهمم و از کنار اونها بگذرم
برام دعا کن تا چشم دلم رو برای دیدن حقیقت باز کنه . برای دیدن اون چیزی که منظورشه

در سایه خدا
یا حق

شیما سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:27 ب.ظ http://shima460.blogsky.com

چه کسی در این دنیا سزاوار زندگی نیست،

آنکس که فراموش می کند یا آنکه فراموش می شود؟

کدامیک را ترجیح می دهی؟
دلداده ای دور از دسترس را که دلتنگیت از اوست یا کسی را که می بینی هر روز بی آنکه بخواهی؟

این قلب اگر در فراق تو هزار تکه شود، حتی یک تکه از آن را از دست نخواهم داد.
یه سر به من بزن خوشحال می شم یه دوست تازه پیدا کنم

چشم غمگین سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:00 ب.ظ http://sad-eye-never-lie.blogfa.com

واااااااای چقدر دردناک! چقدر بد! چقدر وحشتناک! هیچ تحمل ندارم! :))

سولماز چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:49 ق.ظ http://www.antianjoman.blogsky.com

سلام دوست گلم
امیدوارم همونطوری که گفتی شاد باشی
راستی جدا بهت خیانت شده ؟

اسماعیل چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:00 ق.ظ http://www.sunnorth.blogsky.com

سلام خیلی قشنگ بود
اما خیلی حرف داره .............
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد